جهش تولید با مشارکت مردم
پنجشنبه 6 اردیبهشت

باهمکاری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

شمیم بهار در انجمن خوشنویسان استان گلستان(گنبدکاووس)

بسم الله الرحمن الرحیم
به قلم : مهدی پارسا ( عضو شورای هم اندیشی خوشنویسان استان گلستان و رئیس انجمن خوشنویسان گرگان)

 

  شورای هم اندیشی خوشنویسان استان گلستان در راستای ترویج و تعمیمِ نشست های تخصصی خود، باری دیگر تلاشی مضاعف ازجنس فرهنگ و هنر را به میدان اندیشه سپرد . نشستی با حضور استاد علی جزایری(خوشنویس و منتقد هنرهای تجسمی) ؛ که این سامان در سومین روز از بهار 1396شاهد سخنرانی وی بود .

مکاشفه و مُراقبه ی این نیازِ فرهنگی و ضرورتِ تعلیمی که در محل "انجمن خوشنویسان گنبد" و از زبان این هنرمند تحلیل گر جاری شد در حیطه ی اندیشه ی نظری و فنونِ ادراکی، پا به عرصه ی خدمت گذاشت ...

   بر پایه ی گزارش فوق ، شرایط جهانی شدنِ خوشنویسی و ارتباط تنگاتنگِ مقوله های مختلف جامعه باهم، نخستین دغدغه ی کارشناس این برنامه بود که در چیستی و چراییِ آن، مطالب منسجم و قابلِ تأملی مطرح گردید و همان طوری که انتظار می رفت با اقبال بسیار خوبِ مخاطبانِ جستجوگر و اهل اندیشه اش مواجه شد. مخاطبانی مشتاق و اهل دریافت ،که قدر این فرصت را مغتنم دانسته و بر مراتب و معیارش، صحه گذاشتند ... بنابراین آنچه از نظرتان می گذرد مروری بر گلواژه های این مبنا و معارف است که توسط این مدیر فرهنگی بیان شده است ... ساختارِ تعریف های جدید از هنر، تطابق و تقابلِ خوشنویسی کهنِ ایرانی با جهان معاصر، پایداری و امتدادِ معماری اسلامی و برخی از هنرهای سنتی به ویژه نگارگری و خوشنویسی، تقدس و مدرنیته، تصویرسازی قِصص های قرآنی، جایگاهِ مخاطب عام و مخاطب خاص، بررسی افکار هنرمندان چینی، هویت سازی و مفهوم گراییِ ذهنی، انحصار در فضای ایهام و چندوجهی ی مُدرنیته، آزادی در منظر پُست مدرنیسم، میزان بیان و مواردی از این دست، عملکردی از نشست تخصصی بود که با عبور از عصرِ پر تنشِ امروز، نظام های فکری و موقعیت انسانِ معاصر، به جستجو در آمد .

   در فرآیند جلسه ی فوق" ارتباطِ خوشنویسی با فرهنگ های مختلفِ جهان" دغدغه ی بعدی این منتقد هنری بود که به ابعادِ عملی ی فرهنگ و زبانِ جهانی آن پرداخت و با فضایی از"تایپوگرافی" موقعیتِ بحث خود را استحکام بخشید ... از این حیث ، مرور قالب های پذیرفته شده در آفریقا، آسیای جنوب شرقی و روسیه ، با کشورهای اسلامی ، از امورِ دیگر این حوزه بود که از نگاه این طراحِ گرافیک نه تنها غافل نماند بلکه به خوبی بازخوانی شد. بر پایه ی این شرحِ پیوسته ، خوشنویسیِ چینی و پیش فرض های زیبایی در باره ی "حرکت و انتزاع" خیمه ی دیگری از سخنرانیِ وی بود که پی در پی، به تشریح در می آمد و بر دوام و بقای بحثِ انتخابی اش می افزود ... استاد جزایری با ورود به دنیای متن، محتوای عرفانی، توافق های به ظاهر پذیرفته شده در فرهنگِ معاصر، فقدان عناوینِ آثار در محیطِ " آبستراک" با تکیه بر"واسیلی کاندینسکی" هنرمند روسی، تقاطعِ چند خط ساده، فیگوراتیو، نسبتِ خوشنویسیِ ایرانی با آثار خوشنویسی چینی، مراتب و معیار جهانی سازیِ خوشنویسی  دوره های تاریخی به ویژه قاجار، ناتوانی در درک و فهمِ آثار اساطیری، متحیر بودن در سادگیِ آثار مدرن و ابزارهای شناخت در هنر را، مطالباتی جدی از محتوای نشستِ حاضر برشمرد که بر تخصصی بودن آن، دلالت داشت.

   استاد جزایری، عضو کمیسیون آموزش انجمن خوشنویسان ایران که به دعوت شورای هم اندیشی خوشنویسان استان گلستان و به میزبانی استاد احمد مرسلی (رئیس شعبه گنبد) در این رویداد شرکت داشت فرمایشات خود را تا پایان جلسه با محوریتِ ؛ جهانی سازی هنرهای سنتی و موانع پیش رو، پی گرفت. ایشان اشاره به هنرهای قرن16 میلادی ایتالیا، دوره ی رنسانس، و اشاره به هنرمندان بزرگی چون ؛ لئوناردو داوینچی، میکل آنژ و رافائل از یک سو و توجه به مبانی و مبادیِ فلسفی، تاریخی و نظری برخی از آثار تالیفیِ آیدین آغداشلو، بابک احمدی، محمد مددپور، عبدالکریم سروش، تیتوس بورکهات، آنه ماری شیمل، و سید حسین نصر از سویی دیگر تاکید ورزید... کارشناس هنرهای شهری و محیطی ، رمزگشایی در مفهوم و معنا، درک مخاطبِ بیرونی از آثار هنرمندان ایرانی، سند خوانی و مستندسازی از کتیبه های تاریخی و مرز بندی صورت و سیرتِ خوشنویسی ایرانی؛ با قرائتی از میرزا غلامرضا اصفهانی از ایران و "رامبراند"هلندی از اروپا را از منظرِ بحث گذراند ... شاید به تناسبِ ادراکات اجتماعی ، اشتراکاتِ فرهنگی و درکِ بیرونی از هنرهای سنتی بود که در تقابل با نیازِ معاصر، نَقبی هم به بازگشتِ ادبی و شعرای معاصر زد . به مصداقِ این فهم و گذر تاریخی، ایشان "نیما یوشیج" را علاوه بر سمبولیست و معناگرا بودن، مترادفِ "رنسانس" در این جریان دانست و متذکر شد علیرغمِ اختلاف نظرها ، پیوندِ عمیقی بین او و گذشته وجود دارد. از این روست که با شعرای نامدار کلاسیکِ این سرزمین، اوج گرفت و خاستگاهِ شخصی خود را جامعیت بخشید و در نهایت، به نیازهای زمان خود پاسخ داد... استاد جزایری به واسطه ی همین تئوری ، نظریاتِ استدلالیِ خود را پی گرفت و گفت : مُدرنیته ، قائم به نیرو  و نیازهای بیرونیِ انسان معاصر است که با سرعت و هیجانات موجود ، میل دارد ذهنِ عمودی خود را با محیطِ پیرامون ، استتار می کند. در صورتی که هنر خوشنویسی یا فعلیت در سایر هنرهای سنتی، قائم و قائل به محیط و مساحتِ ماجرا دارد. به طوری که انقطاع از میراث گذشتکان، در آن جایگاهی نداشته و محکوم به فناست... اگرچه این عضو شورای انجمن تهران، برخی از هنرمندان بزرگ اروپایی مانند " پُل سِزان" را در ردیف همین آئین و وفاداری قرار داد و البته به این مقدار هم بسنده نکرد و گفت : در تعبیر من ( پُل سزان) ساختاری استوار دارد که نوآوری، ترکیب بندی و رنگ آمیزی اش بر هنر سده ی بیستم تاثیر زیادی گذاشته است. از این رو  مطالعه ی آثار وی، به عنوان یکی از منابعِ نظریِ نقاشیخط در دوره ی جدید می تواند حائز اهمیت باشد...

   تریبونِ این مدرس دانشگاه به دلیل حجم بالای مطالب و احترام به شعورِ مخاطبان ،اگرچه به 2 بخش، تقسیم شد اما تنفس 15 دقیقه ای، ادامه ی بیاناتِ وی را با اشتیاق و صراحت بیشتری روبرو کرد ... ایشان فرمودند در خصوصِ آموزش، شرایطِ زمان و مراتب آن باید در نظر گرفته شود و نیاز دوران ،باید پاسخ خود را به خوبی دریافت کند. سپس گفتند: شیوه ی سنتی ی تدریس در حوزه خوشنویسی که بر پایه ی مفردات و سطرنویسی است آیا امروزه کارآمد و کافی هست یا نه؟ ...با طرح این سئوال و تدبیر، رشته ی کلام خود را دنبال کردند و گفتند : ما به دلیل روش های علمی، دانشگاهی و برخورداری از تکنولوژی روز ، قادر هستیم تکنیک های آموزش را فرمولی کنیم، یا راحت تر به جمع بندی برسیم و یا قالب ها را به پارتیشن های مختلف تقسیم کنیم .حتی می توانیم با شرایطِ فرهنگی و تمدنیِ جهان معاصر، راهها را به هم نزدیک تر کنیم .اما بهتر است بدانیم با این روش ها به نتیجه ی ایده آل و بلندمدتِ تاریخی نخواهیم رسید زیرا دلیلِ عرش نشینی برخی از خوشنویسان ماندگار را به خوبی نمی دانیم . با این گمان و استعاره گفتند: معلمی که به یک هنرجوی خوشنویسی، حرف " ن" را تعلیم می دهد چگونه می تواند آن را به عالمِ غیب و ابعاد درونی و معنوی خوشنویسی اتصال دهد؟ و حال آنکه این نگاه با زبانِ جهان معاصر، انطباقِ خوبی ندارد. در تأکید و تصدیق این تئوری، مطرح کردند چنانچه بخواهیم هنرمند یا خوشنویسِ متبحر، اثرگذار و چندوجهی داشته باشیم باید او را در حوزه ی فرهنگ و حوزه ی خاصی که خوشنویسی در طول تاریخ در آن حرکت و رشد کرده است قرار دهیم...

   مربیِ برتر و خلاقِ شهرداری تهران در ادامه ی همین بخش، تأکیدات دیگری نیز داشتند؛ که قرارگیری یک امر آموزشی در متنِ یک فرهنگ، کار ساده ای نیست . بلکه در درون آن متن، باید رشد کرده باشد. تغذیه و در آن، ریشه داشته باشد ... ایشان با طرح این پرسش ؛که چگونه است می توانیم به یک اروپایی و غیرایرانی خوشنویسی را بیاموزیم و آن را با تقلید و صورت های ظاهری اش آشنا کنیم؟ اما معنای عمیقِ آن را نمی توانیم تداوم دهیم؟ ... در ذیل همین مبحث، اظهار کردند ؛ تعلیم هنرهای سنتی با بهره مندی از امکاناتی که جهان معاصر، در اختیار می گذارد فقط سرعت را بیشتر می کند و نهایتا فاصله ها را اندک ... اما معنا و مفهوم ، کشف و شهود، تفکر و انضباط، تاریخ، قصه ها، افسانه ها و اسطوره ها چیزی نیست که بتوان با امکاناتِ معاصر، آن را به زبان ساده و خلاصه شده ی امروزی انطباق داد. وی شناخت و شعورِ هنر و آثار فاخر را از همین زاویه دیدند و فرمودند: روش مندیِ دوران معاصر، فقط می تواند وجوهِ فاصله ها را کم و سرعتِ کمیت را افزایش دهد که امکانِ تولید اثر فاخر، در آن به شدت ناچیز است... این هنرمند دانش پژوه با طرح دیگری از دغدغه های فرهنگی و مطالبات اجتماعی گفتند:  ما باید مشخص کنیم آیا هنر، نشان دهنده ی وضع فعلی جامعه هست یا بشارت دهنده ی یک جامعه ی مطلوب ؟ ... در بررسی و کنکاش همین نیاز و نظر، اشاره کردند؛ آن چه در روزگار قدیم اتفاق افتاده، این بود که هنرمند از قالب وشیوه هایی استفاده می کردند که مفاهیم درونی و شخصیِ او، از جهان پیرامون تأمین می شد و بر حسب میزانِ نبوغ، این قالبِ شخصی گاهی تبدیل به قالبِ عمومی در می آمد و گاهی هم نه؛ که خود  نشستی مستقل می خواهد؛ در صورتی که خوشنویس بزرگی مانند میرزا غلامرضا اصفهانی، یا استاد بزرگ دیگری مانند میرعماد و یا میرعلی هروی، مبنای کارشان را بر اساسِ میزان و قالبِ دقیقِ گذشتگان خود، اگرچه شکل می دادند اما در همین قالبِ تخطی ناپذیر هم، معنایی از درونِ خود را به آن اضافه می کردند که این تغییرِ اندک یا عمیق، از چشمِ اهل نظر پنهان نبوده است. چون کافی است سرِ سوزنی به دایره ی" نونِ" میرعماد  افزوده یا کاسته شود تا بفهمیم خطِ میرعماد نیست... مدرسِ جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران در ادامه سخنان مبسوط خود در این مهم افزودند ؛ در حقیقت این تغییر، نامحسوس و بسیار ظریف است که در سایر هنرها ممکن است در این حد، نامحسوس و ظریف نباشد. در پیِ تشریحِ خود نیز مثالی زدند که در نقاشی قرن19 فرانسه، از آغاز تا پایان آن با 2 نوع نقاشی روبرو هستیم. یعنی در آغاز قرن نوزده، نئوکلاسیک ها و در پایان آن، امپرسیونیست ها کار می کردند که همه چیزشان به کلی ، باهم فرق داشت... در حاشیه ی همین بخش، به هنرمندِ مطرح این سبک" پیسارو "هم اشاره ای داشتند تا جایی که استفاده از لکه های خالص، ضربه ها و تاش های بی واسطه اش را ،در حوزه نقاشیخط به عنوان یک سوئیچ دور از انتظار ندانستند... ایشان گفتند: همین هنرمندان در مسیری گام برمی داشتند که قبل از آن نیز، شکل گرفته بود اما مانند هر هنرمندِ بزرگی، این قالب ها را تغییر دادند و حتی آن قالب را شکستند. مانند پیکاسو و براک... نکته ی جالب توجه در ذیل صحبت هایشان این بود که پیکاسو و مکتب کوبیسم را در تکامل بخشی این عرصه ، بی شباهت به تکامل و سیر تعالی خط در آثار بزرگانی چون؛ میرعلی هروی، میرعماد و میرزا غلامرضا ندانست... مدیر نشست های هنری در تهران، با تاکید بر این مقوله، خاطر نشان کردند که گاهی اوقات، هنرمند فقط قالب را تغییر می دهد . مانند" دگا "نقاش امپرسیونیست فرانسوی؛ اما می دانیم که گاهی به یک تغییر هم اکتفا نمی کردند  مانند" پل سزان"هنرمندی که در مندرجات بالا  ذکر نامش رفت... اگرچه میزانِ این تغییر را "تاریخ هنر" بازگو می کند  اما بی تردید هر هنرمندِ مشهوری، هم تغییر می کند و هم تغییر می دهد . عضو شورای انجمن تهران در این نشست ،تأکید و تصدیق کردند که میان خط شکسته ی درویش عبدالمجید طالقانی و مرتضی قلی خان شاملو، تفاوت هایی وجود دارد که نمی توان آنها را در نظر نگرفت . در همین راستاست که هنرمند در قالبِ سنتی ی هنرش اگرچه فعالیت می کند اما آن را به طور قطع، کافی نمی داند و چیزی از معنا، کشف و شهودِ خودش را به آن اضافه می کند و آن را غنی تر می کند. استاد جزایری ادامه ی موضوع را اینگونه مدیریت کردند که این "منِ شخصی" اگرچه به نظر محدود کننده می آید اما در کارِ نقاشان بزرگ و خوشنویسان نابغه ای که نام شهیرشان به میان آمد متفاوت است ... در بیان و تحلیل موضوعِ مورد اشاره ی خود، گفتند: این "منِ شخصی"زمانی که جهت و تعالی پیدا می کند آرام آرام تبدیل به قالبِ جدیدی می شود که سلیقه و معنای دورانِ تازه ای ، از طریقِ آن استخراج میشود. مانند آثار کتابتی استادان ؛ مرحوم میرزای کلهر در سفرنامه ی خراسان، استاد امیرخانی در "سروِ سایه فکن" و استاد خروش در دیوان حافظ، که هر3 اثر، با ویژگی هایی که بیان شد؛ زیبا، مولد و جامع است. بنابراین در چنین شرایطی بیان شخصی، تبدیل به بیان عمومی می شود و معنای هنرمند، تبدیل به معنای جمع می گردد .که در حقیقت، فردیتِ هنرمند ،جامعیت پیدا می کند و در تاریخ می ماند. این جاودانگی چه سنتی باشد و چه مدرن، خواه ناخواه در مسیر آرزو، نیاز و موقعیتِ دورانِ خودش، گام برمی دارد و با طرح مقدماتی خود ، پیوسته در حال اصلاح، سازندگی و تثبیت است...