باهمکاری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
نِی، نردبانِ معناست؛ این عبارتِ تأملبرانگیز، عنوان مصاحبهی ماندگاری از حکیمِ خط ایران، استاد غلامحسین امیرخانی است که از سرِ ارادت و فروتنی، مطالعة زوایای مختلف آن را به پیشگاه اهالی فرهنگ و هنر پیشنهاد میکنم. گفتگویی بسیار ارجمند، با روایتهایی منحصر به فرد که ایده و فرجامِ آن، مرهون مؤسسهی فرهنگی-هنری"سروشِ مولانا" است. مؤسسهای وزین که به تازگی در نشریة خود تحتِ عنوان: نگاه آفتاب، متن بلندِ آن را در کارنامهی فعالیتهایش به ثبت رسانده است تا با این اهتمام،گامی در استمرارِ حیات هنریِ استاد امیرخانی برداشته باشد. بنده از بابت این همکاری و تکلیفِ فرهنگی، بسیار مفتخرم که میتوانم گفتگوی خود با جناب استاد را، به جامعهی فرهیختگان و عموم خوشنویسان این سامان تقدیم کنم. توفیقی که مجالست و مشارکتِ دوستِ دانشیام دکتر سید هدایت جلیلی را بر مراتبِ آن، قدر میدانم و بر چنین کیفیت و اقبالی، خدای بزرگ را شاکرم. در ذیل این معرفی، آنچه به شکل موجز میشود مطرح کرد؛ این است که گفتگو با جنابِ استاد، اگرچه با یک دستورِ زبان و انسجامِ بیانی، پا به حیطة معنا و اندیشه نهاده است اما در دو بخش محتوایی برای خوانندگان و دانشورانِ دیدهور، قابل دریافت و بهرهمندی است. بخش اول: اعتقاد به تولید محتوا و طرحِ پرسشهای ساختارگرا، معنااندیش و گاه، میانرشتهای است که جای خالیاش را در فضای مشاع و مشترکِ خوشنویسی، و البته در محضرِ استاد امیرخانی به شدت احساس میکردم. با این جرأت و بضاعتِ مختصر، سعی کردم مراتبِ پرسشها و تقاضای خود را، متفاوت از تجربیاتِ آزمون شده، برای جناب استاد تقدیم کنم؛ تا بلکه در شعور و شعاعی بزرگتر، لحنی از رویکردهای فلسفی و نظری را وارد پاسخهای خوشنویسانة خود کند. همچنان که گمان میکنم فحوای کلام و بیانِ منتشر شده از جناب استاد، حاکی از همین موقعیت است. به گونهای که در این تلاش، با بخشِ دقیقتری از دیدگاههای هستیشناسانه و معناشناسانه نیز روبرو هستیم که خوشنویسِ روزگار ما را به سوی تعالی، تحریک و ترغیب میکند. آن هم در زمانة سردی که با بحران مطالعه و دردِ معاصرت مواجه هستیم. بخش دوم نیز، روایت و روالی مشابه دارد. اما دستاورد آن را میتوان از منظر معرفتشناسی و ادبیاتِعرفانی پی گرفت. کیفیتی که دکتر جلیلی به عنوان شخصیتی دینپژوه و مولویشناس، عهدهدار این قسمت از مصاحبه هستند که اتفاقاً استنباط آن و لذتِ خوانشِ آن، سلیستر از بخش اول است. در هر حال گمان میکنم گفتگوی مذکور با توجه به نمونههایی که تاکنون در عرصه و پهنة خوشنویسی، دیده و خواندهایم از فردیتی ویژه برخوردار است که ماهیتِ زبانی و ساختاریاش را میتوان در رشد خوشنویسیِ معاصر دنبال کرد. اولین اقدام، حذر از مصاحبههای سطحی و تکراری است که از این طریق میتوان مقدماتِ ساختارهای جدید را فراهم کرد. دومین اقدام، درک مسئله و کشف نیازها و بررسیِ عوامل عملیاتی است. سومین اقدام، تقویت پرسشهای راهبردی و نحوة تعامل است. چهارمین اقدام، کنترل کیفیتها و بررسیِ بازخوردهاست. یعنی با این نظام 4 گانه میتوان امیدوار بود که هر مصاحبهی موضوعی، علیرغم جاذبههای بیانی و ماهیت ظاهریِ خود، که امری ذاتی است میتواند ظرفیتهای موجه و بالقوهای از شاخصههای پژوهشی و تحلیلی را فراهم کند. این نکته، ناظر به این واقعیت است که مصاحبههای خوشنویسی، بنا به دلایلی که در این مجال، امکانِ آسیبشناسیِ آن مقدور نیست به استثنای تعدادی اندک؛ از چنین موفقیتی برخوردار نبوده، یا کمفروغ بوده است. در واقع، نقش" نگاه آفتاب"در تدارک این تجربه و گفتگو، رسمیت دادن به بسترهای نقد، و گذر از ذهنیتهای بلاتکلیف است. خروج از پارامترهای تکنیکی و خودداری از تشویقهای نابجا از یکسو، و رجعت به ذاتِ معنا و کشف ناگفتهها و خوانشِ سفیدیها از دیگر سو، انگیزة اصلی و آموزهای است که در این گفتگو به صدا درآمده است. گفتگویی که در تبادل و تفحصِ خود، مرزهای بینِ ادبیات، عرفان و خوشنویسی را مورد عنایت و بازاندیشی قرار داده است. با تأکید به این زایش، حتی ردپایی از تحولات اجتماعی،تاریخی و سیاسی را میتوان در لابلای اظهاراتِ استاد امیرخانی به شکل مستقیم و غیرمستقیم دید. مؤلفهها و کُنشهایی که هر یک از آنها، به عنوان یک معیارِ رفتاری و منبعِ نظری و پژوهشی قابل ارزیابی است. در راستای این حساسیت، نگارنده فکر میکند نه یکبار، بلکه به دفعات، میتوان متنِ این تلاش و تجربة متفاوت را خواند و علت ماندگاری استاد امیرخانی را در امتدادِ قلمِ جامعاش، استنباط کرد. فقط افسوسمان، این است که به خاطر برخی ملاحظات و ناگزیرهای رسانهای، حجم این گفتگوی 30صفحهای، که حاصل سه دیدار فرخنده، پربار و به یاد ماندنی از جناب استاد بود دستخوشِ اتفاق شد و به نصف رسید. دست بر قضا، آن بخشِ نامرئی، مربوط به دایرة پرسشهای بنده، پیرامون چالشهای نظری و جغرافیای فرهنگیِ حضرت مولانا بود که در روند این رسالت، حتی نقب و نظری بر ادبیاتِ تطبیقیِ آن رفت! به این مفهوم که تأثیر جهانیِ مولوی، به عنوانِ سیاستهای اصلی نشریه، بر روی برخی فرهنگها و ساختارهای اجتماعی(شباهتها، ارتباطها و مناسباتِ سایر ملل) تا جایی که موضوعیتِ خوشنویسی و آمیختگیِ آن با عوالم موجود در متنِ گفتگو، به حاشیه نرود به بحث درآمد. موضوعاتی که اگرچه کلیّتِ آن، به شکل پایهای و زمینهای قرائت گردید اما مطالعة این دست از محتواها و نقدها را برای اهل کتاب و کتابت، ضروریتر مینمود که با شرح در سطور پیشین، نشرِ همة آنها امکانپذیر نبود. مقصود از بیان این نکته، به هیچوجه، اعادة حقی، برای نگارندة یادداشت نیست؛ بلکه اذعان به غبطه و حسرتی پیوسته در فقدانِ فصلنامهای مستقل برای انجمن خوشنویسان ایران است که به هر دلیل موجه و غیرموجهی، واگوییِ بایستهها و شایستهها را از اهل دغدغه و معرفت، در طیف عمومیاش، گرفته است!. با این وجود از اقدام خودجوش و ارزشمند"مریم موسوی- مدیر مسئول نگاه آفتاب"در این مقطع، عمیقاً و اکیداً سپاسگزارم که در کنار ما و برای ما محتوایی خجسته آفرید. اکنون 15 صفحه از نمای دور و نزدیک این آفرینش و محتوا پیش روی همگان است. شاید جانبدارانه باشد به عنوان یکی از هزاران تعلیمیافتة محضر استاد، بگویم که می خواهم مجموع 320 صفحة این فصلنامة تخصصی را با مجموع ترجمههای خلاصه شدهاش، به زبانهای انگلیسی، عربی و ترکی؛ مبارک به قطعة خطی زیبا از استاد عزیزم بکنم که جلوه و جمال قلمِ او در روی جلدِ نشریه و پوستر میانیاش، خود حکایت و حکمتی دیگرگونه دارد. اثری در طلیعة 81 سالگی؛ با فوریتی 2ساعته،که به شکل اختصاصی برای"نگاه آفتاب" آفریده شد. به این بهانه، ادامة این تشخیص و تشخص را به شما که در زمانة او و همزیستِ او هستید واگذار میکنم.
علی جزایری
عضو کمیسیون تحقیق و پژوهش انجمن خوشنویسان ایران